دغدغه

  • خانه 
  • ورود 

می شنوی نوای هل من ناصر را؟؟؟

22 دی 1393 توسط برزيگر

حسین فریاد می زند: “هل من ناصر ینصرنی”

و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:

لبیک یاحسین! لبیک…

حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند…

و من باز می گویم:

لبیک یاحسین!لبیک…

حسین شمشیر می خورد من سر مادرم داد می زنم و می گویم:

لبیک یا حسین!لبیک…

حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم:

لبیک یا حسین! لبیک…

حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس نگاه های حرامم فریاد میزنم

لبیک یا حسین ! لبیک… حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟

من محتاطانه دروغ میگویم و باز فریاد می زنم:

لبیک یا حسین لبیک…

حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن…

من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک…

خورشید غروب کرده است…

من لبخندی می زنم و می گویم:

اللهم عجل لولیک الفرج…

به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:

“دوستت دارم تنهایت نمی گذارم…”

مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند.

مهدی تنهاست…حسین تنهاست..

من این را میدانم اما..


 نظر دهید »

یا أبانا استغفر لنا ذنوبنا إنّا کنّا خاطئین...

17 دی 1393 توسط برزيگر

بچه ای کار خیلی بدی کرد

و پدرش دید
کودک ترسید که پدرش او را دعوا کند اما
پدرش هیچ گاه او را دعوا نکرد و حتی
هیچ گاه به روی او نیاورد که متوجه رفتار بدش شده
فقط
از آن به بعد
پدر هر وقت که تنها میشد
سخت گریه میکرد…
.
.
.
گویند امام هر عصر، بابای مهربان است
من را شما ببخشید… بابای مهربانم
 نظر دهید »

سپاس از خدا

16 دی 1393 توسط برزيگر

 

یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد .
می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد.

هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت.

هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.

اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم.

چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم.

من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.

می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازمنه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد

و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است.

با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد ومرا پذیرفت. نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم.

 1 نظر

واقعیت تلخ

16 دی 1393 توسط برزيگر

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد …

یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای !

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت !

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد !

یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در

واقعیت وجود ندارند !!!

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت !

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل

چاله کرده بودند پیدا کند!

یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!

یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد…!!!!



 نظر دهید »

دوچـــــرخــه ســــــواری خــــــــدا !!

16 دی 1393 توسط برزيگر


من و خدا سوار یک دوچرخه شدیم ،

من اشتباه کردم و جلو نشستم !!
.
.

فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت …،
تا اینکه جایمان را عوض کردیم !…
حالا آرام شدم و هر وقت از او میپرسم که کجا میرویم ؟
برمیگردد و با لبخند می گوید:
.
.
.
تو فقط رکاب بزن ……

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

دغدغه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

بگرد

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس